سفارش تبلیغ
تابستان 1386 - مهاجر
سفارش تبلیغ
تابستان 1386 - مهاجر
[ و از معنى لا حول و لا قوة إلاّ باللّه از او پرسیدند ، فرمود : ] با وجود خدا ما را بر چیزى اختیار نماند و چیزى نداریم جز آنچه او ما را مالک آن گرداند . پس چون ما را مالک چیزى کرد که خود بدان سزاوارتر است تکلیفى بر عهده‏مان گذاشته و چون آن را از ما گرفت تکلیف خود را از ما برداشته . [نهج البلاغه]

اسباب امراض نفسانى

و اما اسباب امراض نفسانیه و انحراف اخلاق از حد اعتدال، بر سه قسم است:

یا نفسانى است، یا خارجى، یا جسمى.

و اسباب نفسانیه آن است که: در ابتداى فطرت از براى آدمى حاصل باشد.مثل‏آنکه قوه ادراک او ضعیف باشد، یا در او قوه شهوت اصلا نباشد.

و اسباب خارجیه آن است که: به سبب عوارض خارجیه حاصل شده باشد.مثل‏اینکه با بدان نشسته، یا حکایات ایشان را شنیده، و میل و شوق به آنها نموده و پیروى ومتابعت کرده و مرتکب اعمال ناشایست گشته تا آنکه ملکه او شده.

و اسباب جسمانیه آن است که: به سبب ناخوشى و مرض، در بدن صفات بدحاصل شده باشد، همچنان که مشاهده مى‏شود که به سبب بعضى از امراض، آدمى راکج‏خلقى به هم مى‏رسد، یا ضعف و «فتور» در قوه شهویه پیدا مى‏گردد.

راه معالجه امراض نفسانى

و اما طریق معالجه کلیه در امراض نفسانیه آن است که: بعد از آنکه سبب آن راشناخت، اگر سبب مرض جسمانى باشد سعى در معالجه بدن نماید، و آن مرض را ازبدن دفع کند.و چنانچه سبب خارجى یا نفسى باشد، طریق معالجه کلیه آن مثل‏معالجات امراض جسمانیه باشد.

ادامه مطلب...

 

نویسنده: علی |  شنبه 86 تیر 2  ساعت 11:49 صبح 

 

مذکور شد که: علم اخلاق که طب روحانى است مشابه است‏با طب جسمانى، وقانون کلى در معالجه امراض جسمیه آن است که: ابتدا تشخیص مرض داده شود وجنس آن شناخته شود، و بعد از آن تفحص از سبب حدوث آن مرض شود، سپس‏در صدد معالجه آن بر آید.

و معالجاتى که مى‏شود یا معالجات کلیه است، که تخصیص به مرضى دون مرضى‏ندارد، بلکه شامل جمیع امراض است، یا جزئیه که مخصوص به مرضى معین است.

لهذا، باید طبیب ارواح و کسى که در مقام معالجه نفوس، یا در صدد دفع مرض نفس‏خود است، این قانون را ملاحظه نماید.

پس، به جهت تشخیص امراض نفسانیه و تعیین صفات ردیه مى‏گوییم: دانستى که‏رذایل صفات که امراض روح هستند، نیست مگر انحراف و تعدى اخلاق از حداعتدال، و دانستى که قواى انسانیه که اخلاق و صفات متعلق به آنها است، سه نوع است:

ادامه مطلب...

 

نویسنده: علی |  شنبه 86 تیر 2  ساعت 11:46 صبح 

 

بدان که: لازم است از براى طالب پاکى نفس از اوصاف رذیله، و آرایش آن به‏صفات جمیله، اجتناب از چند چیز:

اول: اجتناب از مصاحبت‏بدان و اشرار را لازم داند.و دورى از همنشینى صاحبان‏اخلاق بد را واجب شمارد، و احتراز کند از شنیدن قصه‏ها و حکایات ایشان، و استماع‏آنچه از ایشان صادر شده و سرزده.و با نیکان و صاحبان اوصاف حسنه مجالست‏نماید، و معاشرت ایشان را اختیار کند، و کیفیت‏سلوک ایشان را با خالق و خلق ملاحظه‏نماید.و از حکایات پیشینیان و گذشتگان از بزرگان دین و ملت و راهروان راه سعادت‏مطلع شود، و پیوسته استماع کیفیت احوال و افعال ایشان را نماید، زیرا که: صحبت‏باهر کسى مدخلیت عظیم دارد در اتصاف به اوصاف و تخلق به اخلاق او.

نار خندان باغ را خندان کند صحبت نیکانت از نیکان کند

ادامه مطلب...

 

نویسنده: علی |  شنبه 86 تیر 2  ساعت 11:45 صبح 

یادداشت‌های یک شهید زنده


وقتی خود را در مدار خورشیدی تابان نظاره کنی و به این باور برسی که خروج از مدار آن منبع نور، مساوی با رها شدن در کهکشانی پر از سیاهچال‌هایی است که تاب دیدن نور را ندارند، یک لحظه چشم از نور برنمی‌داری و همواره بر حرکات و سکنات خود مواظبت داری تا از مدار خارج نشوی، چرا که به خوبی می‌دانی که فاصله گرفتن از مدار همان و بریدن از حبل متین حیات همان،‌ بریدن همان و رها شدن در سرمای خودمحوری و شکارِ گرگ‌های کهکشان شدن همان.

برای جابر بن یزید جُعفی، امام محمد باقر(ع) خورشیدی است تابان، خورشیدی که هر سیاره به اندازة معرفتش مدار چرخشش را مشخص می‌کند.

ادامه مطلب...

 

نویسنده: علی |  جمعه 86 تیر 1  ساعت 11:9 صبح 

 

می نمی­دانم کجا، ساغر نمی­دانم کجاست

سر نمی­دانم کجا، پیکر نمی­دانم کجاست

هر طرف یک تکّه از آیینه افتاده­ست، آه

دست او اینجاست، انگشتر نمی­دانم کجاست

سیلی توفان وحشی باغ را ویرانه کرد

برگ­های غنچه­ی پرپر نمی­دانم کجاست

کوفیان از پیش­رو، از پشت­سر سرمی­رسند

حُر نمی­دانم کجا، اکبر نمی­دانم کجاست

آب می­خواهم ولی آتش به خوردم می­دهند

سوختم، عبّاسِ آب­آور نمی­دانم کجاست

جامه و خود و زره­ها را غنیمت برده­اند

این میان قنداقه­ی اصغر نمی­دانم کجاست

سنگ می­گرید، بگو این گر قیامت نیست چیست؟

پیش این باد و بلا محشر نمی­دانم کجاست

پیش چشم اشقیا اهل حرم بی­چادرند

غیرت آل­نبی ـ حیدر ـ نمی­دانم کجاست

کربلا! ای کربلا! خون خدا را سربکش

خم که قطعه قطعه شد، ساغر نمی­دانم کجاست

 

امید مهدی­نژاد



 
نویسنده: علی |  جمعه 86 تیر 1  ساعت 10:56 صبح 

عکس و مین والمری


اوائل سال 72 در ارتفاع 112 فکه، همراه بچه ها توى راه کارى مى رفتیم جلو. حمید اشرفى دوربین در دست داشت و مدام عکس مى گرفت و به قول بچه ها صحنه ها را شکار مى کرد. به شیارى رسیدیم که عبور از آنجا را خطرناک تشخیص دادم. احتمالا آب باران بعضى مین ها را شسته و پائین آورده بود. بهتر دیدم که از روى یال یکى از تپه ها رد شویم. همین طور که داشتیم از یال، راه کار مى زدیم و جلو مى رفتیم، به یک مین والمرى برخوردم که درست وسط راه کار قرار داشت. یک ترکش خمپاره خورده بود به کلاهک و شاخک هاى مین و آن را کج کرده بود. اشرفى پرید جلو و گفت که بگذارم او مین را ببرد. خنده اى کردم و گفتم:

ادامه مطلب...

 

نویسنده: علی |  جمعه 86 تیر 1  ساعت 10:53 صبح 

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اقسام عدالت
[عناوین آرشیوشده]